سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۳: بی تو در بزم طرب بس که دلم محزون است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی تو در بزم طرب بس که دلم محزون است ساغر می به کفم آبله ی پر خون است هر که بیند به کفش، دسته ی گل پندارد بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست سرنوشت من و زلف تو به یک مضمون است اثر عشق ز سیمای اسیران پیداست شمع در انجمن و پرتو او بیرون است دل آواره ی ما شکوه ز غربت نکند سایه ی خویش، سیه خانه ی این مجنون است کام عاشق چو درآید به بغل، می میرد غنچه بر شاخ گل ما گره طاعون است دل که در پای خم افتاده سلیم از مستی حکمتی یافته، همسایه ی افلاطون است سلیم تهرانی