سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۹: بیا که صحبت مرغان بوستان گرم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که صحبت مرغان بوستان گرم است شکفته شد گل و بازار باغبان گرم است فریب چون گل رعنا نمی خورم ز بهار درین چمن که مرا پشت بر خزان گرم است نفس چگونه زنم پیش او، چنین که مرا چو شعله از ته دل تا سر زبان گرم است به رهگذار تو رحم است دادخواهان را که همچو برق، سمند ترا عنان گرم است ز غارت چمن آمد نشان به مجلس تو گل چراغ تو در چشم بلبلان گرم است چه زود رفت ز خاطر ترا نصیحت ما هنوز جای سخن بر سر زبان گرم است برای سوختنم نغمه آتشی دارد که پشت چون دف مطرب مرا به آن گرم است هما ز دور به من می کند نظربازی پس از وفات مرا بس که استخوان گرم است به سرد و گرم جهان خاطرات چو راضی شد تمام عمر ترا آب سرد و نان گرم است برون ز خانه مرو، وضع روزگار ببین چمن خنک شده و کنج آشیان گرم است علاج خود مطلب از طبیب عشق ای دل تب تو گرم و دواهای این دکان گرم است سلیم محفل عشق است این، که از مستان کسی نمانده و هنگامه همچنان گرم است سلیم تهرانی