سعدی شیرازی
باب پنجم در رضا
بخش ۱۴ - حکایت: شنیدم که نابالغی روزه داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنیدم که نابالغی روزه داشت به صد محنت آورد روزی به چاشت به کتابش آن روز سائق نبرد بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد پدر دیده بوسید و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندر او ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندی خورم چه داند پدر غیب یا مادرم؟ چو روی پسر در پدر بود و قوم نهان خورد و پیدا به سر برد صوم که داند چو در بند حق نیستی اگر بی وضو در نماز ایستی؟ پس این پیر از آن طفل نادان تر است که از بهر مردم به طاعت در است کلید در دوزخ است آن نماز که در چشم مردم گزاری دراز اگر جز به حق می رود جاده ات در آتش فشانند سجاده ات سعدی شیرازی