سعدی شیرازی
باب پنجم در رضا
بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن: چنین گفت پیش زغن کرکسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین گفت پیش زغن کرکسی که نبود ز من دوربین تر کسی زغن گفت از این در نشاید گذشت بیا تا چه بینی بر اطراف دشت شنیدم که مقدار یک روزه راه بکرد از بلندی به پستی نگاه چنین گفت دیدم گرت باور است که یک دانه گندم به هامون بر است زغن را نماند از تعجب شکیب ز بالا نهادند سر در نشیب چو کرکس بر دانه آمد فراز گره شد بر او پایبندی دراز ندانست از آن دانه ای خوردنش که دهر افکند دام در گردنش نه آبستن در بود هر صدف نه هر بار شاطر زند بر هدف زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود چو بینایی دام خصمت نبود؟ شنیدم که می گفت و گردن به بند نباشد حذر با قدر سودمند اجل چون به خونش بر آورد دست قضا چشم باریک بینش ببست در آبی که پیدا نگردد کنار غرور شناور نیاید به کار سعدی شیرازی