سعدی شیرازی
باب چهارم در تواضع
بخش ۱۶ - حکایت: به خشم از ملک بندهای سربتافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خشم از ملک بنده ای سربتافت بفرمود جستن کسش در نیافت چو بازآمد از راه خشم و ستیز به شمشیر زن گفت خونش بریز به خون تشنه جلاد نامهربان برون کرد دشنه چو تشنه زبان شنیدم که گفت از دل تنگ ریش خدایا بحل کردمش خون خویش که پیوسته در نعمت و ناز و نام در اقبال او بوده ام دوستکام مبادا که فردا به خون منش بگیرند و خرم شود دشمنش ملک را چو گفت وی آمد به گوش دگر دیگ خشمش نیاورد جوش بسی بر سرش داد و بر دیده بوس خداوند رایت شد و طبل و کوس به رفق از چنان سهمگن جایگاه رسانید دهرش بدان پایگاه غرض زین حدیث آن که گفتار نرم چو آب است بر آتش مرد گرم تواضع کن ای دوست با خصم تند که نرمی کند تیغ برنده کند نبینی که در معرض تیغ و تیر بپوشند خفتان صد تو حریر سعدی شیرازی