سعدی شیرازی
باب سوم در عشق و مستی و شور
بخش ۲۳ - حکایت: شکر لب جوانی نی آموختی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکر لب جوانی نی آموختی که دلها در آتش چو نی سوختی پدر بارها بانگ بر وی زدی به تندی و آتش در آن نی زدی شبی بر ادای پسر گوش کرد سماعش پریشان و مدهوش کرد همی گفت و بر چهره افکنده خوی که آتش به من در زد این بار نی ندانی که شوریده حالان مست چرا بر فشانند در رقص دست؟ گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کاینات حلالش بود رقص بر یاد دوست که هر آستینیش جانی در اوست گرفتم که مردانه ای در شنا برهنه توانی زدن دست و پا بکن خرقه نام و ناموس و زرق که عاجز بود مرد با جامه غرق تعلق حجاب است و بی حاصلی چو پیوندها بگسلی واصلی سعدی شیرازی