ابوالحسن فراهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹: یار شادان رفت و با خود جان ناشادم نبرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار شادان رفت و با خود جان ناشادم نبرد جان رفیقش کردم و چندانکه جان دادم نبرد بس که در هر ذره پنهان داشتم کوه غمی خاک گشتم بر سر کوی تو و بادم نبرد آن قدر تکرار کردم درس مهر دوست را کین همه نامهربانی کرد و از یادم نبرد می کنم فریاد و از غیرت نمیدانم زکیست همچو طفل بی زبان کس ره به فریادم نبرد بی تو چندانی که بزم آراستم دل وا نشد هیچ عیشی لذت جور تو از یادم نبرد ابوالحسن فراهانی