سعدی شیرازی
باب سوم در عشق و مستی و شور
بخش ۱۱ - حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد: شکایت کند نوعروسی جوان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکایت کند نوعروسی جوان به پیری ز داماد نامهربان که مپسند چندین که با این پسر به تلخی رود روزگارم به سر کسانی که با ما در این منزلند نبینم که چون من پریشان دلند زن و مرد با هم چنان دوستند که گویی دو مغز و یکی پوستند ندیدم در این مدت از شوی من که باری بخندید در روی من شنید این سخن پیر فرخنده فال سخندان بود مرد دیرینه سال یکی پاسخش داد شیرین و خوش که گر خوبروی است بارش بکش دریغ است روی از کسی تافتن که دیگر نشاید چنو یافتن چرا سر کشی زان که گر سر کشد به حرف وجودت قلم در کشد؟ یکم روز بر بنده ای دل بسوخت که می گفت و فرماندهش می فروخت تو را بنده از من به افتد بسی مرا چون تو دیگر نیفتد کسی سعدی شیرازی