سعدی شیرازی
باب سوم در عشق و مستی و شور
بخش ۷ - حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن: یکی تشنه میگفت و جان میسپرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی تشنه می گفت و جان می سپرد خنک نیکبختی که در آب مرد بدو گفت نابالغی کای عجب چو مردی چه سیراب و چه خشک لب بگفتا نه آخر دهان تر کنم که تا جان شیرینش در سر کنم؟ فتد تشنه در آبدان عمیق که داند که سیراب میرد غریق اگر عاشقی دامن او بگیر وگر گویدت جان بده، گو بگیر بهشت تن آسانی آنگه خوری که بر دوزخ نیستی بگذری دل تخم کاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخسبند خوش در این مجلس آن کس به کامی رسید که در دور آخر به جامی رسید سعدی شیرازی