سعدی شیرازی
باب دوم در احسان
بخش ۲۲ - حکایت حاتم طائی: ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد طلب ده درم سنگ فانید کرد ز راوی چنان یاد دارم خبر که پیشش فرستاد تنگی شکر زن از خیمه گفت این چه تدبیر بود؟ همان ده درم حاجت پیر بود شنید این سخن نامبردار طی بخندید و گفت ای دلارام حی گر او در خور حاجت خویش خواست جوانمردی آل حاتم کجاست؟ چو حاتم به آزادمردی دگر ز دوران گیتی نیامد مگر ابوبکر سعد آن که دست نوال نهد همتش بر دهان سؤال رعیت پناها دلت شاد باد به سعیت مسلمانی آباد باد سرافرازد این خاک فرخنده بوم ز عدلت بر اقلیم یونان و روم چو حاتم، اگر نیستی کام وی نبردی کس اندر جهان نام طی ثنا ماند از آن نامور در کتاب تو را هم ثنا ماند و هم ثواب که حاتم بدان نام و آوازه خواست تو را سعی و جهد از برای خداست تکلف بر مرد درویش نیست وصیت همین یک سخن بیش نیست که چندان که جهدت بود خیر کن ز تو خیر ماند ز سعدی سخن سعدی شیرازی