سعدی شیرازی
باب دوم در احسان
بخش ۱۴ - حکایت: یکی سیرت نیکمردان شنو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی سیرت نیکمردان شنو اگر نیکبختی و مردانه رو که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش نگه کرد و موری در آن غله دید که سرگشته هر گوشه ای می دوید ز رحمت بر او شب نیارست خفت به مأوای خود بازش آورد و گفت مروت نباشد که این مور ریش پراکنده گردانم از جای خویش درون پراکندگان جمع دار که جمعیتت باشد از روزگار چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است سیاه اندرون باشد و سنگدل که خواهد که موری شود تنگدل مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به پایش در افتی چو مور درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن نبخشود بر حال پروانه شمع نگه کن که چون سوخت در پیش جمع گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است تواناتر از تو هم آخر کسی است سعدی شیرازی