قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۸: هزار حیف که در بوستان رعنایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هزار حیف که در بوستان رعنایی شریک نکهت گل شد نسیم هرجایی به چشم مرغ چمن، داغ سنگ بر پهلو نکوترست بر سر گل ز تماشایی نماند از مژه محروم، دیده ساغر کند چو حسن تمام تو، مجلس آرایی هزاربار فزون آزموده ام دل را نمی کند نفسی بی بتان شکیبایی بتان شهر نهادند داغ بر دل من چو لاله نیست مرا داغ سینه، صحرایی به آفتاب پس از صبح کس نپردازد ز خانه پیشتر از صبح اگر برون آیی پیام من همه شب ناله می برد به درش چه احتیاج پی نامه، خامه فرسایی؟ رفیق من نشود غیر غم کسی قدسی کجاست غم که به جان آمدم ز تنهایی قدسی مشهدی