قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۴: فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فتنه ای هر لحظه برمی خیزد از مژگان تو آسمان از فتنه معزول است در دوران تو من که می گردم ز دور، آسوده نگذارد مرا حال چشمت چیست یا رب پهلوی مژگان تو کی گرفتار غمت فارغ بود، در خاک هم بگسلد پیوند جان و نگسلد پیمان تو دست من باد از گریبان پاره کردن بی نصیب گر شود کوته به صد شمشیر از دامان تو بی تو شبها سیر دلهای پریشان می کند جز خیالت کس ندارد طاقت حرمان تو چون نسوزد استخوان من، که خون افتاده است در میان دیده و دل بر سر پیکان تو رشک بر نظّاره میزان برم در کار عشق این که یک چشمش بود محو و دگر حیران تو قدسی مشهدی