قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۷: تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم زنهار که پرهیز کن از طرز کلامم تا بر سر من سایه مرغی نگذارد خورشید، نظر دوخته بر گوشه بامم تاری ز سر زلف توام بیش ندادند چون قطره خوی، در بن مویی ست مقامم در دایره چشم بود مرغ خیالت آزاد نگردد دگر این مرغ ز دامم دردا که ز همصحبتی زاهد خودبین شد سنگ ریا رخنه گر شیشه و جامم آهسته تر این جان به لبم آی، که دارد اندیشه پرسش صنم کبک خرامم با روی تو نظاره خورشید نخواهم ای کاش بود آخر صبح، اول شامم آن برهمنم خواند و این شیخ، چو قدسی من خود خبرم نیست کزین هر دو، کدامم قدسی مشهدی