قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۳: دلم به عشق فسونساز برنمیآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم به عشق فسونساز برنمی آید زبان به گفتن این راز برنمی آید چه شد شکفتگی ام گر ز پرده بیرون است؟ چو گل ز خنده ام آواز برنمی آید نبسته بال مرا کس، ز ناتوانی خویش پرم ز عهده پرواز برنمی آید شدم ز گریه بی اختیار، شهره شهر کسی به پرده در راز برنمی آید حیات یک نفس است ای جوان غنیمت دان که این نفس چو رود، باز برنمی آید چه شد که دوخته صوفی ز هر دو عالم چشم؟ به عارفان نظرباز برنمی آید کم از تکلم لب نیست عشوه نگهش فسون، که گفت به اعجاز برنمی آید؟ مگر شنیده که خاک رهم، که باز امروز ز خانه آن بت طناز برنمی آید؟ ز سرّ آبله های دلم که را خبرست؟ ازین صدف، گهر راز برنمی آید به صبح وصل نیفتی غلط، که در شب هجر ستاره ای غلط انداز برنمی آید ازین که قامت افلاک شد چو چنگ، چه سود چو نغمه خوش ازین ساز برنمی آید قدسی مشهدی