قدسی مشهدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۴: کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد داغ بی دردی آنم که دم از مرهم زد با خرد روز ازل بر سر سودا بودم عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد شعله عشق تو داند که چه در عالم زد گوش کس باخبر از زمزمه شوق نبود عشقت آن روز که ناخن به دل آدم زد ملک دنیا نبود منزل ارباب سرور هرکه افتاد درین کوچه، در ماتم زد دست اکرام تو بود آنکه سحرگاه ازل خوان بیفکند و صلا بر همه عالم زد عشق می گفت به گهواره دلم خوش طفلی ست که در اول قدم، از پایه اعلا دم زد با جنون بود مرا سلسله پرشوری عقل گم باد که این سلسله را بر هم زد تا سر از جیب برآورد دلم چون قدسی دست در دامن آن طره خم در خم زد قدسی مشهدی