فیض کاشانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۸: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف‏ها می‏کنی ای خاک درت تاج سرم‏ کاش راهی به سر کوی تو می‏داشتمی تا به سر سوی تو می‏آمدم از هر گذرم‏ نتوان قطع بیابان فراق تو نمود مگر آگه کنی از رسم و ره این سفرم‏ راه منزلگه خویشم بنما تا پس از این پیش گیرم ره آن کوی و به سر می‏سپرم همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم‏ خرم آن روز کزین مرحله بربندم رخت وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم‏ ای نسیم سحری بندگی ما برسان گو فراموش مکن وقت دعای سحرم ***** شاید ای فیض اگر در طلب گوهر وصل دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم فیض کاشانی