فیض کاشانی
غزل ها
شمارهٔ ۸: دل مىرود ز دستم صاحب زمان خدا را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل می‏رود ز دستم صاحب زمان خدا را بیرون خرام از غیب، طاقت نماند ما را ای کشتی ولایت، از غرق ده نجاتم باشد که باز بینم، دیدار آشنا را ای صاحب هدایت، شکرانه ولایت از خوان وصل بنواز، مهجور بینوا را مست شراب شوقت، این نغمه می‏سراید: هات الصبوح حیوا، یا ایها السکارا ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون یک لحظه خدمت تو، بهتر ز ملک دارا آنکو شناخت قدرت، هرگز نگشت محتاج این کیمیای مهرت، سلطان کند گدا را آئینه سکندر، کی چون دل تو باشد با آفتاب تابان، نسبت کجا سها را ***** در کوی حضرت تو، فیض ار گذر ندارد در بارگاه شاهان، ره نیست هر گدا را فیض کاشانی