فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۸۱: گره از زلف خویش وا کردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گره از زلف خویش وا کردی بر دلم بستی و رها کردی در میان بلاش سر دادی عقدهٔ محکمش بپا کردی راه بیرون شدن برو بستی در اندوه و غصه وا کردی مرغ زار شکسته بالی را هدف تیر ابتلا کردی طایر قدس را ببستی بال طعمهٔ اژدر بلا کردی از برای تو من چها کردم تو بپاداش آن جفا کردی در رهت من بجان وفا کردم تو بجای وفا جفا کردی ز آتش غصه سوختی جانم خاکم اندر هوا هبا کردی هر بلائی که بود در عالم بر سر فیض مبتلا کردی هر چه کردی بجای من ای جان نیک بایسته و بجا کردی آفرین باد ای طبیب دلم همه درد مرا دوا کردی فیض کاشانی