فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۶۸: با تو شدم آشنا وز دو جهان اجنبی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با تو شدم آشنا وز دو جهان اجنبی چون تو شدی یار من شد دل و جان اجنبی خواست ز تو دم زند ناطقه ام بسته شد گفت عیان غیور هست بیان اجنبی یاد تو چون می کنم میروم از خویشتن آمد چون آشنا شد ز میان اجنبی نام تو پنهان برم سامعه بیگانه است چون بزبان آورم هست زبان اجنبی چون بخیال آئیم بی خود گردم که چه گوید هریک ز ما هست فلان اجنبی از سر کویت نشان خواستم از محرمی گفت در آنجا که او است هست نشان اجنبی در طلبم در بدر آنکه بپرسم خبر آنکه خبردار نیست بی خبران اجنبی در حرم کبریا کس ننهادست پا هست زمان دم مزن هست مکان اجنبی دید مرا جان فشان گشته بداغش نشان گفت که فیض آشناست مدعیان اجنبی فیض کاشانی