فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۵۹: باز این چه فتنه است که در سر گرفتهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز این چه فتنه است که در سر گرفته ای بوم و بر مرا همه آذر گرفته ای می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز سر تا بپای شعله صفت در گرفته ای ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل بی منت سپاهی و لشگر گرفته ای خاکستر تنم چه عجب گر رود بباد زین آتشیکه در دل و در جان گرفته ای هر چند سوختی دگر آتش فروختی جان مرا مگر تو سمندر گرفته ای گفتم مگر جفا نکنی بر دلم دگر می بینمت که عربده از سر گرفته ای تنها اسیر تو نه همین این دل منست دلهای عالمی تو مسخر گرفته ای ای عشق بر سریر ایالت قرار گیر در ملک جان و دل که سراسر گرفته ای از عشق نیست فیض ترا مهربانتری محکم نگاه دار چو در بر گرفته ای نزدیک تر ز عشق رهی نیست زاهدا با ما بیا چرا ره دیگر گرفته ای فیض کاشانی