فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۳۷: دلم را ای خدا از عشق جان ده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم را ای خدا از عشق جان ده روانم را حیات جاودان ده تن بی جان بود جان فسرده زمهر خویش جانم را روان ده بکوی قدس دلرا راه بنما روانرا سوی علیین نشان ده ز زندان بدن آزاد گردان فضای لامکان جان را مکان ده بگیر ایندوست را از دست دشمن ز خود بیخود کن از خویشم امان ده دل مخمور صهبای ازل را شراب بیغش روحانیان ده از آن می کز الستم داده بودی خمارم میکشد بازم از آن ده ز شهری آمدم بیرون در آغاز دگر باره بدان شهرم نشان ده دو عالم تنگ شد بر فیض جایش ورای ای جهان و آنجهان ده فیض کاشانی