فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۳۴: ای دوست بیا که طاقتم طاق شده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دوست بیا که طاقتم طاق شده جان و دل و دین بوصل مشتاق شده شبها تا کی شمارم اختر گوئی جسمم همه وقف این کهن طاق شده جان مانده ز فکر و ذکر و تن هم ز عمل بر دوش روان بار بدن شاق شده نه صبر بدل مانده نه قوت ببدن اعضای رئیسه روح را عاق شده اجزای تنم ز یکدیگر پاشیده شیرازه گسسته دفتر اوراق شده گفتن باشاره رفتنم با دست است مژگانست زبان و ساعدم ساق شده چندی غم و خرمی بهم میخوردم هر جرعه کنون غمیست راواق شده حالی دارم که هرکه بر من گذرد تا دیده سراسر همه اشفاق شده ای فیض بیا ز شکوه بگذر تن زن اینست که جان گذشته و چاق شده این ظلمت ظاهر بعدم گشته روان باطن ز ثنای قدس اشراق شده فیض کاشانی