فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۲۸: دلم در وادی خونخوار عشقی زار افتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم در وادی خونخوار عشقی زار افتاده دلم را با بلا و محنت و غم کار افتاده ز بزم روح افزای وصال یار خود مانده بزندان فراق و صحبت اغیار افتاده رقیبان جمله در عیشند و آسایش بکام دل منم در کوی او بیمار و بی تیمار افتاده ندارم دست و پای زاری و اسباب غمخواری که دست و پای زاری نیز چون من زار افتاده نمیدانم چه گویم چون کنم با درد بیدرمان زبان و دستم از گفتار و از کردار افتاده همه کس عافیت یابند از لطف حبیب خود من از لطف حبیب خویشتن بیمار افتاده بنزد سید خود بندگان را عزتی باشد دریغ از من بنزد سید خود خوار افتاده ز بس از جا سبک خیزد به تار موئی آویزد دل هر جائیم از دیدهٔ خونبار افتاده بفریاد دل زارم رس ای دلدار دلداران ببویت فیض در دنبال هز دلدار افتاده فیض کاشانی