فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۵۳: جان ز من مستان دل ببر خون کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان ز من مستان دل ببر خون کن اینچنین که باشد دردم افزون کن تا کنی صیدم غمزه را سرده تا روم از خود چهره میگون کن سینه ام بریان دیده ام گریان هوش را حیران عقل مفتون کن ای فدایت من خیز بسم الله قصد جانم را تیغ بیرون کن تا کی افسون من از تو بنیوشم یا بکش ورنه ترک افسون کن پای دل بگشا از سر زلفت سر بصحرا ده تای مجنون کن جان من آن کن کان دلت خواهد حاش لله من گویمت چون کن دیده را از آن رو روشنائی ده ور نه از اشگش رشک جیحون کن پیش حکم تو سر نهادم من خواهیم کم کن خواهی افزون کن فیض میخواهد آنچه را خواهی خواهیش خرم ور نه محزون کن فیض کاشانی