فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۱۱: آرامت از تن میرود زین شاهدان سیمتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آرامت از تن میرود زین شاهدان سیمتن یا رب چو مستیها کنی ز آن ساقی جان پیرهن زین گلرخان بیوفا دل میرود ار جا ترا گر جور بنماید لقا جانت نگنجد در بدن از حسن جان لذت بری تا حسن جانت چون کند از حسن جانان خود مگو کز تو نماند ما و من ای آنکه داری صد طرب از نشاه نبت العنب گر تر کنی ز آن باده لب جانت برقصد در بدن زین آب تلخ ناگوار گر بگذری روزی سه چار از سلسبیل خوشگوار جان گرددت هر ذره تن احزای تن چون جان شود جان تاچه سرمستان شود مستغرق جانان شود در عالم بی ما و من این می چو در تن جا کند جانرا چنین شیدا کند آن می چو با جانها کند چون جان اگر آید بتن ز الایش تن پاک شو چالاک بر افلاک شو تا جان ز جانان برخورد نزدیک او گیرد وطن ای فیض در دنیا بچش از جام عشقش جرعهٔ در خاک تا مستی کنی تا عشق بازی در کفن گر دیدهٔ جانرا جلی سازی بانوار علی نزد حسینت جا دهد بنمایدت روی حسن فیض کاشانی