فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۷۰۷: رنجیده از من میگذشت گفتم چه کردم جان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رنجیده از من میگذشت گفتم چه کردم جان من گفتا ز پیشم دور شو دیگر بگرد من متن از ما شکایت می کنی سر را حکایت می کنی ما را سعایت میکنی از عشق ما خود دم مزن تو مرد عشق ما نهٔ جور و جفا را خانهٔ تو قابل اینها نهٔ دعوی مکن عشق چو من ز اندوه و غم دم میزنی بر زخم مرهم مینهی دل میکنی از غم تهی دل از وصال ما بکن کردند مشتاقان ما در راه ما جانها فدا تو میگریزی از بلا آسوده شو جانی مکن گفتم سرت گردم بگو از هرچه من کردم بگو ای چارهٔ دردم بگو دل کن تهی ز اندوه من بد کردم و شرمنده ام پیش تو سرافکنده ام خوی ترا من بنده ام تیغ جفا بر من مزن ازتوچسان بتوان گسیخت وزتوچه سان بتوان گریخت خون مرا باید چو ریخت اینک سرم گردن بزن از فیض دامن در مکش از چاکر خود سر مکش بر لوح جرمش خط بکش بر آتش دل آب زن گر نگذری از جرم من جان من آن تست و تن تیغی بکش بر من بزن منت بنه بر جان من فیض کاشانی