فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۷۱: ما ز مافوق فلک در بحر و بر افتادهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما ز مافوق فلک در بحر و بر افتاده ایم در تک این بحر اخضر چون گهر افتاده ایم جامه نیلی کرده و بر حال ما بگریسته تا چو اشک این آسمان از نظر افتاده ایم گرچه اسرار دو عالم در دل ما مضمر است لیک از خود در دو عالم بیخبر افتاده ایم میبرند از نخل عمر ما ثمر گر عالمی بهر خود در باغ دنیا بی ثمر افتاده ایم هان بیا تا عیب هم پوشیم چون دلق و کلاه تا بکی در پوستین یکدیگر افتاده ایم بر فلک بنهیم پا پس کاروانرا سر شویم گرچه در راه خدا بی پا و سر افتاده ایم رو بشهرستان قرب آریم از صحرای بعد دوستان بهر چه دور از یکدیگر افتاده ایم رهنما ای رهنما و دستگیر ای دستگیر بی دلیل و زاد و مرکب در سفر افتاده ایم فیض را یا رب مدد کن تا بعلیین رسد چند در سجین بی هر شور و شر افتاده ایم فیض کاشانی