فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۶۸: یاد یاران که کنند از دل و جان یاری هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد یاران که کنند از دل و جان یاری هم پا ز سر کرده روند از پی غمخواری هم غم زدایند ز دلهای هم از خوشخوئی بهره گیرند ز دانش بمدد کاری هم کم کنند از خود و افزونی یاران طلبند رنج راحت شمرند از پی دلداری هم رنج بر جان خود از بهر تن آسائی یار حامل بار گران بهر سبکباری هم همه چون غنچه بتنهائی و با هم چون گل تنگدل از خود و خندان بهواداری هم رنجه کردند که راحت برسانند بهم زخمی تیغ جفا بهر سپر داری هم از ره لطف و محبت همه هم را دلجوی وز سر مهر و وفا در صدد یاری هم نور بخشند بهم چونکه بصحبت آیند روز خورشید هم و شمع شب تاری هم این می و ساقی آن و طرب و مستی این جام سرشار هم و منبع سرشاری هم سرشان ز آتش سودای محبت پر شور پای پر آبله در راه طلبکاری هم خواب غفلت نگذارند که غالب گردد همه هم را بصرند و همه بیداری هم راحت جان و طبیبان دل یکدیگرند یار تیمار هم و صحت بیماری هم همه همدرد هم و مایهٔ درمان دهند همه پشت هم و آسان کن دشواری هم فیض تا چند کنی وصف و نکوشی که شوی خود ار آنقوم که باشند بغمخواری هم فیض کاشانی