فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶۵۹: رعیتی است چو خاری بیا امیر شوم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رعیتی است چو خاری بیا امیر شوم میسراست غنا من چرا فقیر شوم بهمتی شوم استاد کارخانهٔ عشق تلمذ خردم پس بیاد پیر شوم بود چو عزت در عشق رو بعشق آرم عزیز دهر توان شد چرا حقیر شوم ز قید عقل رهم دل بعشق حق بندم چرا بعقل و تکالیف عقل اسیر شوم بداردم بدر شه بگیردم بگنه بدست عقل چو در بند دار و گیر شوم جنون عشق بدست آورم شوم استاد شهنشهی کنم و میر هر امیر شوم دوم ز مملکت عقل تا فلاه جنون بشیر اهل جنون باشم و نذیر شوم اگر اسیر شوم عشق را اسیری به که چون اسیر شوم عشق را امیر شوم هر آنچه یافتم ای فیض از اسیری بود مرید باشم از آن به که شیخ و پیر شوم فیض کاشانی