فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۹۵: چو دل در عشق میبستم ز خود خود را رها کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو دل در عشق می بستم ز خود خود را رها کردم ملامت را صلا دادم سلامت را دعا کردم نظر چون سوی من افکند دلدار از سر مستی ز خود رفتم بخود باز آمدم بیخود چها کردم لبش درمان جان شد چشمش اسرار محبت گفت ز روی یار تحصیل اشارات و شفا کردم قرار دل در آن دیدم که گیرم جای در زلفش قراری یافت دل در بیقراری جابجا کردم ندانستم در اول بندگی عشقست و دین رندی در آخر عمر را در عشق و در رندی قضا کردم حیات جاودان در عشق و در جان باختن دیدم زدم خود را به تیغ عشق جان و دل فدا کردم چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی جفا کن جور کن جانا غلط گفتم خطا کردم رهم بستی دلم خستی بدم گفتی نمی گوئی چرا بستم چرا خستم چرا گفتم چرا کردم بزیر لب نهان میگفت چون نی در غم ما فیض بجانت هرچه کردم شکر کن کانها بجا کردم فیض کاشانی