فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۶۵: صد شکر که عاقبت سر آمد غم دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صد شکر که عاقبت سر آمد غم دل کرد آنکه دلم ریش شد او مرهم دل شد دوزخ من بهشت اندوه و نشاط بگرفت سپاه خرمی عالم دل آمد سحری بدل سرافیل سروش صوری بدمید سور شد ماتم دل یکچند اگر دیو هوا داشت رسید آخر بسلیمان خرد خاتم دل کوهی شده بود از احد سنگین تر از بس که نشسته بود بر هم غم دل چون دست من از دادن جان کوته بود هر غم که زیاد شد گرفتم کم دل ناگه بوزید بادی از عالم قدس برداشت ز روی غم در هم دل سوز دل از آتش جهنم گذرد جنت نرسد بروضهٔ خرم دل در گریهٔ دل کجا رسد زاری چشم دریای دو دیده گم شود در نم دل هر بار که شد دچار من بود گران آن یار کجاست کو بود محرم دل از بس که دلم راز نهان داشت بسوخت کو اهل دلی که تا شود همدم دل این درّ سخن که ریزد از خامهٔ فیض آید همه از یم کف حاتم دل فیض کاشانی