فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۶: آمد خیالش دوشم در آغوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد خیالش دوشم در آغوش بگرفت تنگم رفتم از هوش هشیار گشتم دیدم جمالی کز دیدنش عقل گشت مدهوش گفتم میم ده تا مست گردم گفتا که پیش آیی از لبم نوش چون پیش رفتم تا گیرمش لب لب ناگرفته رفت از سرم هوش زان پس دگر من خود را ندیدم تا آنکه گشتم از خود فراموش گوئی که من خود هرگز نبودم او بوده تنها من بوده روپوش بودم نقابی یا خود سرابی او بوده هم دوش خود را در آغوش نی مست بودم نی هست بودم بودم خیالی در خواب خرگوش این قصه را فیض جائی نگوئی میدار در دل میباش خاموش فیض کاشانی