فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۵۸: میبرد دل را هوا دستم تو گیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میبرد دل را هوا دستم تو گیر پای می لغزد ز جا دستم تو گیر پای دل در دام دنیا بند شد اوفتادم در بلا دستم تو گیر روز روشن در ره افتادم به چاه کور گشتم از قضا دستم تو گیر در ره عصیان بسر گشتم بسی تا که افتادم ز پا دستم تو گیر کار چون از دست شد آگه شدم سر نهادم مر ترا دستم تو گیر آمدم بر درگهت ای کان لطف ناتوان گشتم بیا دستم تو گیر بیکس و بیچاره و درمانده ام عاجز و بی دست و پا دستم تو گیر دست و پائی میزدم تا پای بود چونکه پایم شد ز جا دستم تو گیر چون تو دل را سر بصحرا دادهٔ هم تو خود راهش نما دستم تو گیر چنگ در لطفت زنم هر دم مباد کردم از وصلت جدا دستم تو گیر فیض را بیگانگان افکنده اند ای رحیم آشنا دستم تو گیر بر سر خاک رهت افتاده خار یا معز الاولیا دستم تو گیر فیض کاشانی