فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۰۸: مژدهٔ از هاتف غیبم رسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مژدهٔ از هاتف غیبم رسید قفل جهانرا غم ما شد کلید گوی ز میدان سعادت ربود هر که غم ما بدل و جان خرید صاف می عشق ننوشد مگر آنکه ز هستیش تواند برید آنکه ازین باده بنوشد زند تا با بد نعرهٔ هل من مزید سیر نگردد بسبو یا بخم کار وی از جام بدریا کشید تا چه کند در دل و در جان مرد نشاه این باده چو در سر دوید ساقی از آن نشاه تجلی کند عاشق بیچاره شود نابدید حد و نهایت نبود عشق را کی برسد وصف شه بی نذید کوش که تا صاحب معنی شوی فیض نسازد بتو گفت و شنید فیض کاشانی