فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۳: چون غم غم عشق تو بود زار توان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون غم غم عشق تو بود زار توان بود چون عز همه عزّ تو بود خوار توان بود بازار جهان را چو غمت نیست متاعی هرچند فروشند خریدار توان بود گر عافیت اینست که این پنجه آن راست شکرانه بیماری بیمار توان بود یکذره گر از مهر تو ناید بدل و جان بر هر دو جهان قاسم انوار توان بود یکدم گر از آن زلف دو تا بوی توان برد عمری دو جهان را همه عطار توان بود در میکده لطف تو بی خویش توان زیست در مصطبهٔ قهر تو هشیار توان بود در حضرت قهر تو خطائی نتوان کرد در مشهد عفو تو خطاکار توان بود گر باغ تماشای ترا در نگشاید در حسرت آن در پس دیوار توان بود گر روی تو در خواب نمایند بعشاق حاشا دمی از شوق تو بیدار توان بود چون ناصر مستان ز خود رسته تو باشی منصور توان بودن و بردار توان بود ای فیض طلب کن که طلب چون طلب اوست گر بیهده باشد که طلب کار توان بود فیض کاشانی