فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۲: تا چند بزنجیر خرد بند توان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چند بزنجیر خرد بند توان بود بی بال و پر شور جنون چند توان بود با بی خبران بی بصران چند توان زیست در زمرهٔ کوران و کران چند توان بود گر چشم تماشای جمال تو نداریم با حسرت دیدار تو خرسند توان بود گر نیست بدان زلف دو تا دست رس ما خود موی توان گشت و در آن بند توان بود با عشق رخت هر چه بخواهی بتوان کرد دیوانه توان ز بست خردمند توان بود ما طایر قدسیم و ز خلوتگه انسیم پا بستهٔ این کهنه قفس چند توان بود حیفست که جز بندگی نفس کند کس چون بر سر ارواح خداوند توان بود گر فیض جنون شامل حال تو شود فیض با عیب سرا پای هنرمند توان بود با موج محیط غمش آرام توان داشت با شورش سوداش خردمند توان بود فیض کاشانی