فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۴۴: عارفان از چمن قدس چو بوی تو کشند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عارفان از چمن قدس چو بوی تو کشند خویش را بیخرد و مست بکوی تو کشند چون بخورشید فتد چشم حقایق بینان برقع چشمهٔ خورشید ز روی تو کشند خستگانت بدرون ظلمات ار گذرند هر طرف دست بیازند که موی تو کشند عاشقان با جگر سوخته و چشم پر آب تشنه آب حیاتی که ز جوی تو کشند هرچه بینند جمال تو در آن می بینند صورت و معنی هر چیز بسوی تو کشند سرو را در نظر آرند بیاد قد تو گرد گلزار بر آنند که بوی تو کشند هر ثنا هر که کند در حق هر کس همه را به له الملک وله الحمد بسوی تو کشند روز ایشان بود آنگه که برویت نگرند شب زمانی که در آن طرهٔ موی تو کشند سخن هر که بهر سوی و بهر روی بود همه را پخته و سنجیده بسوی تو کشند لطف و قهر تو بکام دلشان یکسانست مزهٔ نیشکر از تلخی خوی تو کشند زاهدان درد کش جام هوا و هوس اند عاشقان بادهٔ صافی ز سبوی تو کشند هر کسی روی بسوئی بامیدی دارد آخر الامر همه رخت بسوی تو کشند کمر بندگیت بسته سراپای جهان همه الوان نعم از سر کوی تو کشند کبریای تو بسی سر بسجود اندازد صوفیان چونکه بجان نعرهٔ هوی تو کشند فیض فریادکنان بر اثر بانک رود هر کجا ناله دلسوز ببوی تو کشند فیض کاشانی