فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۲۰: خویش را از دست دادم روی او بنموده شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خویش را از دست دادم روی او بنموده شد شد مرا نابوده بوده، بوده ام نابوده شد هم تو راهی هم تو ره رو خویش را طی کن برس آن رسد در حق که او از خویشتن آسوده شد کام عمر آن یافت کاندر راه طاعت صرف کرد وقت او خوش کو تنش در راه حق فرسوده شد زاهد از انکار عشق افکند در کارم گره دست عشقم بر سر آمد آن گره بگشوده شد دور چون با عاشقان افتاد خود بر پای خواست زان عنایت مستی بر مستیم افزوده شد عشق را نازم کزو شد پاک هر آلودهٔ گو سوی ما آهر آنکو از گنه آلوده شد عشق میسازد مصفا سینه را از زنک شرک زنک شرک سینه ام زین صیقلی بزدوده شد جان روشن آن بود کاینهٔ جانان بود عمر معمور آنکه در راه خدا پیموده شد فیض را دیدم بسرعت می رود گفتم کجا؟ گفت نور حق ز واد ایمنم بنموده شد گفت وگوی این سخنها سالها در پرده بود چو نشدند اغیار از آن گر بر ملا بشنوده شد فیض کاشانی