فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۶۷: خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد خون شد دلم از یاد سرا پردهٔ فطرت ز آسایش جان جور و جفا را که خبر کرد این تن ز کجا راه بسر منزل جان برد این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد آرامگه بی خبری بود بهشتی بیداری و هشیاری ما را که خبر کرد در دایرهٔ کون بغیر از تو نگنجد من چون بمیان آمد و ما را که خبر کرد از کشور وحدت دو جهان چون بدر آمد تقدیر کجا بود قضا را که خبر کرد روزی که الست تو بیار است جهان را هشیاری اصحاب بلا را که خبر کرد عشق تو بهر بی سر و پا راه چسان یافت معمار خرابات فنا را که خبر کرد سودای سخن فیض چسان بر سرش افتاد این پرده در شرم و حیا را که خبر کرد فیض کاشانی