فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۶۰: جان گذر میکند آن به که بجانان گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان گذر میکند آن به که بجانان گذرد قطره شد بیمدد آن به که بعّمان گذرد دل چو غم میخورد آن به که غم دوست خورد عمر چون میگذرد به که بسامان گذرد تا بکی وقت بلاطایل و بیهوده رود تا بکی عمر بلایعنی و خسران گذرد چند اوقات شود صرف جهان فانی نه در اندیشهٔ آغاز و نه پایان گذرد حیف از این عمر گرانمایه که هر لحظه از آن صرف طاعات توان کرد و بعصیان گذرد گوش جان وصف حدیث تو کنم تا جانرا لحظه لحظه بنظر حوری و غلمان گذرد جان و دل هر دو نثار تو کنم تا بر من متصل لشکر دل قافله جان گذرد دل بعشق تو دهم تا رمقی در دل هست جان برای تو دهم تا بجهان جان گذرد هر که در کشتی عشق آمد ازین قلزم دهر کی دگر در دلش اندیشهٔ طوفان گذرد فیض دشوار شود کار چو گیری دشوار ور تو آسان شمری مشکلت آسان گذرد فیض کاشانی