فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۴۵: با هیچکس این کش مکش آن یار ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با هیچکس این کش مکش آن یار ندارد جز با دل سر گشتهٔ ما کار ندارد بر دوش من افکند فلک بار امانت زان چرخ زنان است که این بار ندارد بیمارم و بیماریم از دست طبیب است دردا که طبیبم سر بیمار ندارد گویند که رنج تو ز دیدار شود به این چشم ترم طاقت دیدار ندارد غمخواری یار است علاج دل بیمار آن یار و لیکن دل غمخوار ندارد سهلست اگر مهر تو آرایش جان کرد بگذر ز دلم این همه آزار ندارد زاهد کندم سرزنش عشق که عار است عار است که از زهد کسی عار ندارد از زهد گذر کن گرت اندیشه خار است کاین گلشن قدسی گل بی خار ندارد غمخوار بود چارهٔ آن دل که غمینست بیچاره دل فیض که غمخوار ندارد فیض کاشانی