فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۲۶: کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر ز حال دل خبر گیرم در آن زلف و شکن گردد که از ضد دل بضد آید که ضد گردد بضد پیدا ز قد راستش پرسم بدور قد من گردد اگر در انجمن باشم کشد دل جانب خلوت چو در خلوت نشینم دل بگرد انجمن گردد روم سوی چمن گر من ز آهم میشود صحرا بصحرا گر روم صحرا ز اشک من چمن گردد چنانم از پریشانی که گر خواهم بلب آرم زبان از حرف جمعیت پریشان در دهن گردد دلم گم کرده چیزی را نمیداند چه چیز است آن اگر بوئی برد از خود بگرد خویشتن گردد دلی کو در جهان گل نباشد وصل را قابل بیاد صاحب منزل بر اطلال و دمن گردد حجابش ما و من باشد چو بشناسد من و ما را شناسد گر من و ما را بگرد ما و من گردد بود حب وطن ز ایمان وطن جان را بود جانان وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد ز یاران فیض میخواهد جوابی چون غزل گوید دهن گرد سخن گردد سخن گرد دهن گردد فیض کاشانی