فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۹۷: هر آنچه بود ندارد وجود اوست عبث
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر آنچه بود ندارد وجود اوست عبث چو جامه را نبود تار و پود اوست عبث به بزم نغمه سرایان چو کاسهٔ طنبور سری که عشق ندارد سرود اوست عبث چو نیست روشنئی در دل آن گلست نه دل چو پرتوی ندهد شمع دود اوست عبث فغان چه سود دهد چون گمان وصلی نیست ندارد آنکه امیدی سرود اوست عبث چو زاهد از پی جنت ثنای حق گوید ثنای حق نبود آن درود اوست عبث چو در دلش نبود نور عشق و آه کشد چو چرب تر بود آن خشک و دود اوست عبث اگر نه پختگی عاشقان غرض باشد کجا جهنم و مؤمن درود اوست عبث اگر بدل نرسد دم بدم زحق فیضی نعیم هشت بهشت و خلود اوست عبث برای سنگدلان خون دل مریز ای فیض بکوه هر که برد لعل جود اوست عبث فیض کاشانی