فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۴۱: آن ملاحت که تو داری گهر حسن آنست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن ملاحت که تو داری گهر حسن آنست ببهایش نرسد هیچ متاع ار همه جانست ما نداریم متاعی که بود در خور وصلت تو گران قیمتی و هر چه ترا هست گرانست با تو سودا نتوانیم مگر لطف کنی تو کانچه ما رابه ازآن نه همه چیزت به از آنست بوسهٔ گر برباید زلبت سوخته جانی شود او زنده و جاوید و لب لعل همانست سهل باشد ز تو سودی ببرد عاشق مسکین کز عطای تو ترا هیچ نه نقصان نه زیانست میزند بر لب من دست ادب قفل خموشی ورنه بسیار سخن هست که محتاج بیانست حرف سودا سخن سود و زیان هیچ مگو فیض کاین سخن چون سر سودا زده گوید هذیانست فیض کاشانی