فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۱۰: بیابیا که دلم در هوات بیمار است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیابیا که دلم در هوات بیمار است بخور غمم که سراپایم از غمت زار است برس برس که زغمزه نماند جز نفسی بوصل خویش بمن زس که عمر بسیار است مرا زنور حضورت دمی ممان با من که بیرخت نفسی گر برآورم نار است بغیر تو چو نشینم دمی شوم تیره زپیش تو روم از یکنفس دلم تار است شوم صبور چو از تو سزای من هجران اگر شوم زدرت دور جای من داراست بغیر حرف تو حرفی اگر زنم یاوه است بغیر کاری تو کاری اگر کنم بار است بغیر یاد تو یادی اگر کنم تاوان بغیر نام تو نامی اگر برم عار است تو ای که کار نداری جمال خوبان بین مرا مهم تر ازین کار و بار بسیار است سپاه دیو نشسته است در کمینگه عمر دلا مخسب که چشم حریف بیدار است مجو گشاد ز زلفی که کج مج و تیره است شفا مخواه زچشمی که مست و بیمار است بهر چه مینگری روی حق در آن می بین که از پرستش اغیار یار بیزار است نوید چارهٔ بیچارگان بفیض رسان که تا بچاره رسیدن حیات ناچار است فیض کاشانی