فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۰۹: چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چراغ کلبه عاشق خیال دلدار است سری که عشق درونیست خانه تار است هزار خرمن شادی به نیم جو نخرد بجان دلی که غم عشق را خریدار است بعشق زنده بود هر چه هست در عالم جهان نئیست درو جان عشق درکار است چو همتی طلبی از جناب عشق طلب که هر دو کون جنودند و عشق سردار است حوالی دل عاشق نه بگذرد غفلت که عشق بر سر او پاسبان بیدار است رسد چو شادی بیجا براندش شه عشق سپاه غم چو کند زور عشق غمخوار است اگر زپای درائیم عشق گیرد دست اگر خطای برائیم عشق ستار است تو و حماقت و انکارحرف هر یاری من و معارف این کار جمله در کار است تو ای فلان و ریاست که هر کس و کاری مرا بخاک ره او بشمرند بسیار است فکندگی بتو دشوار و بر من آسانست قلندری بمن آسان و برتو دشوار است کسی که راه ندارد بچارهٔ دردش زبهر چاره دگر چاره ایش ناچار است زاختیار کم از اضطرار آزاد است چوفیض هر که بفرمان عشق قهار است فیض کاشانی