سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۶۱۸: همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی نوک تیر مژه از جوشن جان می گذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی رمقی بیش نمانده ست گرفتار غمت را چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی بیش از این صبر ندارم که تو هر دم بر قومی بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد که برانی ز در خویش و دگربار بخوانی سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی سعدی شیرازی