فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۷: اگر خرند زعشاق جان سوخته را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر خرند زعشاق جان سوخته را روان بدوست برم این روان سوخته را کشد چو شعله زحرف فراق دوست نفس کشم بکام خموشی زبان سوخته را زآتش دل من حرف در دهن سوزد کسی چگونه بفهمد بیان سوخته را خبر ببر ببر دلبر ای صبا و بگوی سزد که رحم کنی عاشقان سوخته را بگو زسوختگان آتشین رخان پرسند ترا چه شد که نپرسی فلان سوخته را زهم بپاش صبا قالبم بپاش افکن مهل که دفن کنند استخوان سوخته را بسوخت زآتش عشقش تنم طبیب برو دوا چگونه توان خستگان سوخته را فتاد آتش عشقش بدل زمن کم شد کجا روم زکه پرسم نشان سوخته را حدیث سوختگانست بهرخامان حیف خبر کنید زمن همدمان سوخته را دهان و کام و زبان سوخت زاولین سخنش بگو به فیض به بندد دهان سوخته را فیض کاشانی