سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۵۸۳: ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما سپر انداختیم گر تو کمان می کشی گو دل ما خوش مباش گر تو بدین دلخوشی گر بکشی بنده ایم ور بنوازی رواست ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی گفتی اگر درد عشق پای نداری گریز چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد باز نگه می کنم سخت بهشتی وشی غایت خوبی که هست قبضه و شمشیر و دست خلق حسد می برند چون تو مرا می کشی موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چاره مجروح عشق نیست به جز خامشی چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی مست می عشق را عیب مکن سعدیا مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی سعدی شیرازی